...
شکایت پیرزن
روز شکار ، پیرزنی با قباد گفت
کاز آتش فساد تو جز دود آه نیست
روزی بیا به کلبه ی ما از ره شکار
تحقیق حال گوشه نشینان گناه نیست
هنگام چاشت ، سفره ی بی نان ما ببین
تا بنگری که نام و نشان از رفاه نیست
دزدم لحاف برد و شبان گاو پس نداد
دیگر به کشور تو ، امان و پناه نیست
از تشنگی کدو بُنم امسال خشک شد
آب قنات بردی و آبی به چاه نیست
سنگینی خراج ، بما عرصه تنگ کرد
گندم تراست حاصل ما غیر کاه نیست (حتی کاه هم نیست!)
در دامن تو ، دیده جز آلودگی ندید
بر عیب های روشن خویشت ، نگاه نیست
حکم دروغ دادی و گفتی حقیقت است
کار تباه کردی و گفتی تباه نیست
صد جور دیدم از سگ و دربان درگهت
جز سُفله و بخیل ، درین بارگاه نیست
ویرانه شد ز ظلم تو هر مسکن و دهی
یغماگر است چون تو کسی ، پادشاه نیست
مُردی در آنزمان که شدی صید گرگ آز
از بهر مُرده ، حاجت تخت و کلاه نیست
یکدوست از برای تو نگذاشت دشمنی
یک مرد رزمجوی ، ترا در سپاه نیست
جمعی سیاه روز سیه کاری تواند
باور مکن که بهر تو روز سیاه نیست
مُزدور خفته را ندهد مُزد هیچ کس
میدان همت است جهان خوابگاه نیست
تقویم عمر ماست جهان ، هر چه می کنیم
بیرون ز دفتر کُهنِ سال و ماه نیست
سختی کشی ز دهر ، چو سختی دهی بخلق
در کیفر فلک ، غلط و اشتباه نیست
" پروین اعتصامی "